۱۳۸۷ آبان ۲۸, سه‌شنبه

وضع بهائیان در عصر پهلوی، آنچنان که بود 2

گفته بودم به تدریج برایتان از وضع بهاییان دردوران پهلوی بیشتر خواهم نوشت. شاید عنوان این دسته از یادداشت ها را باید بگذارم "مراحم روحانیون و آیات عظام درحق بهاییان در دوران پهلوی." عنوان هرچه باشد، برایتان خواهم نوشت،چگونه علمای بزرگ شیعه در ایران قبل از انقلاب هر چه توانستند بر بهاییان جفا روا داشتند و دولتیان هم گاهی نخواستند، و گاهی نتوانستند جلویشان را بگیرند، و گاهی هم عمداً دستشان را آزاد گذاشتند، بهاییان را وجه المصالحۀ بین خود و ایشان قرار دادند.

این بار برایتان از خاطرات آیت الله منتظری نقل میکنم، بی آنکه لازم باشد نظر و توضیحی بدهم:

"مرحوم آیت الله بروجردی خیلی ضد بهایی بود، مثلاً در طرف های یزد یک بهایی را کشته بودند و بنا بود قاتل را اعدام کنند، آن هم در روز پانزده شعبان، آقای بروجردی خواب نداشت و می خواست به هر قیمتی که هست از اعدام او جلوگیری کند، دائماً حاجی احمد را به این طرف و آن طرف می فرستاد، گویا این شخص پس از قتل فرار کرده بود به عراق و دولت عراق او را گرفته بود و به دولت ایران تحویل داده بود و بالاخره آن شخص ظاهراً اعدام نشد. " (صفحۀ 94).

"من برای نماز و تبلیغ می رفتم به نجف آباد. چون نجف آباد بهایی زیاد داشت، من از آیت الله بروجردی راجع به خرید و فروش و معامله با بهاییها سؤالی کردم و ایشان در جواب مرقوم فرمودند:"بسمه تعالی، لازم است مسلمین با این فرقه معاشرت و خرید و فروش و معامله را ترک کنند، فقط از مسلمین تقاضا دارم آرامش و انتظام را از دست ندهند، حسین طباطبائی." بعد برای اینکه این نوشته اثر عمیق تری روی مردم بگذارد، آقای حاج انصاری را از قم دعوت کردیم که بیایند نجف آباد چند جلسه صحبت کنندو مقدمه چینی کنند. بعد حکم و نظریه آیت الله بروجردی را برای مردم بخوانند. اعلامیه در سطح شهر پخش شد و تبلیغات زیادی درمساجد و جاهای دیگر انجام گرفت که حاج انصاری برای سخنرانی به نجف آباد می آید و حکم مهمی هم از ایت الله بروجردی به همراه دارد، جمعیت زیادی پای منبر حاج انصاری می آمدند....با خوانده شدن این حکم جو گسترده ای علیه بهائیت در نجف آباد ایجاد شد. آن وقت کاری که من کردم این بود که تمام طبقات و اصناف نجف آباد را دعوت کردم و همه علیه بهائیت اعلامیه دادند، مثلاً نانواها نوشتند ما به بهاییها نان نمی فروشیم، راننده ها امضا کردند که ما دیگر سوارشان نمی کنیم، از همه علمای نجف آباد تا اصفهان که کرایه ماشین یک تومان بود، یک بهایی التماس می کرد پنجاه تومان بدهد و او را نمی بردند، البته همه این نبردنها هم از روی ایمان نبود. خیلی ها از دیگران و از جوّ عمومی جامعه می ترسیدند که آن ها را سوار کنند، بالاخره با این حرکت آنها در نجف آباد متلاشی شدند." (صفحۀ 94).

مشخصات کتاب:
متن کامل خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری به همراه پیوست ها، چاپ دوّم، اتحاد ناشران ایرانی در اروپا، 1379.

پاسخ رهبر بهاییان به رئیس کمیسیون ویژۀ فلسطین سازمان ملل در مورد آینده آن سرزمین در 1947





























۱۳۸۷ آبان ۲۷, دوشنبه

بهاییان و تشکیل دولت اسرائیل

دیگر بهانۀ بزرگ بهایی ستیزان در ایران برای توجیه ظلم هایشان ادعای ارتباط بهاییان با اسرائیل است. بارها و بارها نویسندگان بهایی توضیح داده اند که وجود مرکز اداری و روحانی بهایی در سرزمینی که امروز اسرائیلش می خوانند،نتیجه و پی آمد تبعید رهبربهاییان توسط دولت ایران به مملکت عثمانی در نیمۀ دوّم قرن نوزدهم بود. با تلاش و هماهنگی دو دولت ایران و عثمانی برای هرچه دورتر کردن رهبر بهاییان و همراهانشان از مرز ایران،ایشان ابتدا به بغداد، سپس به استامبول از آنجا به ادرنه و سر انجام به عکّا تبعید شدند. دراین آخرین مکان زیستند و چشم از عالم فرو بستند، و به خاک سپرده شدند. این عوامل البته آن سرزمین را تبدیل به مرکزتوجه بهاییان عالم نمود. نزدیک به نه دهه بعد از آغاز این تبعید، در پی دو جنگ جهانی و تغییرات وسیع سیاسی در منطقه، کشوری به نام اسراییل در این منطقه تشکیل شد. این که چگونه این وضعی که بهاییان در ایجاد آن هیچ نقشی نداشته اند، وسیلۀ ایراد تهمت وابستگی بهاییان به اسرائیل شد، داستانی است که به گوش ایرانیان آشناست.
آنچه در اینجا ارائه می کنم ، سندی است معتبر که به خوبی نشان می دهد این تهمت تا چه حد نا رواست. توضیح اینکه در 1947 میلادی، زمانی که هنوز دولت اسرائیل تشکیل نشده بود، کمیسیون ویژۀ فلسطین درسازمان ملل متحد نظر ادیان و گروه های مختلف را در مورد آیندۀ آن سرزمین جویا شد. رئیس این کمیسیون امیل سندستروم از رهبر بهاییان نیز خواست که نظرخود را اعلام دارند. نامه ای که در اینجا می آورم، پاسخ رهبر بهاییان است. آن را از کتاب مجموعۀ توقیعات مبارکه 1945-1952 استخراج کرده ام. اگر در خارج از ایران باشید، می توانید آن رادراین پیوند بیابید. این پاسخ به خوبی گویای نقطه نظر و جایگاه بهاییان در قبال مسئله آن سرزمین است. خودتان بخوانید و با تهمت های بهایی ستیزان مقایسه کنید.
ازآنجایی که تارنماهای بهایی در ایران مسدود شده اند، برای کسانی که در ایرانند، تصویر صفحات این سند را جداگانه خواهم آورد. پیام های بعدی ام را ببینید.

۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

(1) وضع بهاییان در عصر پهلوی، آنچنان که بود


یکی از بهانه هایی که برای آزار و اذیّت بهاییان ایران بکار گرفته می شود، این افسانه است که بهاییان ایران دردوران پهلوی ازامتیازات مخصوص برخورداربودند، و هیچ به دلیل بهایی بودن مورد آزارنبوده اند، وبه رژیم پهلوی بستگی پر منفعت داشته اند. شکّی نیست که میزان آزار بهاییان در دوره هایی از عصر پهلوی به شدت دوران جمهوری اسلامی نبوده است، امّا این تحریف کامل تاریخ است که تمام آن دوران راازهر جهت زمان رفاه و آرامش بهاییان بدانیم. در همان عصر پهلوی هم در مقاطعی اززمان، بهاییان از بعضی مشاغل دولتی اخراج می شدند، حتی--اگرچه به ندرت--از تحصیلات عالی باز می ماندند (تعجّب می کنید؟ من یک نمونه اش را شاهد بوده ام و سرفرصت برایتان ازآن خواهم گفت). مورد تهمت قرار می گرفتند و صدایشان بجایی نمی رسید. خانه هایشان غارت می شد و فریاد رسی نداشتند. حتّی به قتل می رسیدند و قاتلشان بی مجازات،راحت و آزاد می گشت. مورد دکتر برجیس را نشنیده اید؟ امّا البته در مجموع آزار بهاییان در عصر پهلوی به اندازه دوران جمهوری اسلامی نبود. مثالش زندگی اخترو طاهره خودمان که در آن دوران امکان تحصیل دانشگاهی یافتند، و در این دوران کشته شدند! امّا تصویری که جمهوری اسلامی و ردیّه نویس های حقوق بگیرش در این باره ساخته اند، غیر واقعی، و سخت مخدوش است. من ازآن چه بود، به تدریج خواهم نوشت؛ هم برای ثبت در تاریخ، هم برای آگاهی آن ها که این بلاگ را می خوانند، و هم برای این که نشان دهم این افسانه فقط جهت توجیه آزار بهاییان در جمهوری اسلامی بافته و پرداخته شده است.

برای شروع، امروزسند جالبی را ارائه می دهم. این سند را اسکن کرده ام وضمیمه این یادداشت می کنم. یکی از کسانی که در دوران پهلوی علیه بهاییان کتاب نوشت، نشریه ادواری چاپ کرد، توسط علما بر صدر نشانیده ، و خاطرش عزیز داشته شد، عبدالحسین آیتی بود. کتاب ردیه اوعلیه بهاییان کشف الحیل نام داشت. این کتاب از منابع مطالعاتی کنفرانس "مطالعات بهایی" بود که جمهوری اسلامی پارسال ترتیب داد.
خبرش را اینجا ببینید

اگر خوب دقت کنید، حتی نام این کتاب راکه در تصویر روی میز است، می بینید. حالا ببینیم درصفحه اول این کتاب که سراسرپر است از افتراء و تهمت علیه بهاییان و توهین به مقدّسات ایشان، نویسنده چطور توسط رضا شاه تشویق شده است:

این ها را می خوانند، و می دانند و بازبهاییان راوابسته به دربار پهلوی می نمایانند!

۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه

آیت الله گرامی راستش را می گویند


چند روز پیش رادیو زمانه مصاحبه ای با آیت الله گرامی از مراجع تقلید ساکن در قم پخش کرد:

متن مصاحبه رادیو زمانه با آیت الله گرامی

دربخشی از این مصاحبه از آیت الله دربارۀ بهاییان پرسش شده بود. پاسخ های ایشان گویای حقایقی در باب اندیشه ها و انگیزه های ایشان و همتایانشان است که در ایران بر سرقدرتند، و بنا بر این اندیشه ها و انگیزه ها آزار بهاییان را موجّه ، بلکه لازم می شمارند. به چند نکته در این مصاحبه میپردازیم.
ایشان گفته اند: " مطلبی را در نظر بگیرید اگر بین بی‌دینی و دین سخت، تعارض باشد، مردم به ناچار دین سخت را انتخاب می‌کنند چون بی‌دینی خلاف فطرت انسان است. اما اگر سه چیز شد؛ بی‌دینی‌، دین راحت و دین سخت‌، بیشتر مردم سراغ دین راحت می‌روند، زیرا هم وجدانشان ارضاء می‌شود و هم بی‌دین نشده‌اند و زیر سختی‌های دین سخت نرفته‌اند."
معنی حرف آیت الله این است: دیانت بهایی "دین راحت" است، و مردم برای این که هم مطابق فطرتشان رفتار کرده باشند، و هم درد سرهای "دین سخت" را نداشته باشند، بهایی می شوند.
امّااشکال این قضیه—قضیّه بهایی شدن آنها که به تعبیر ایشان "دین راحت" را انتخاب می کنند—چیست؟ حضرت آیت الله آشکارا میگویند: "اگر بنا باشد هر کسی دینی اختراع کند‌،.... بعد مردم پول و نذورات و چنین و چنان بریزند که خدا حاضر شده است. ما باید این‌ها را مثل بقیه ادیان الهی قبول کنیم‌؟"
پس اشکال اصلی در این است که در آن صورت "پول و نذورات" این عده از مردم خدمت آیت الله و همکارانشان تقدیم نمی شود و برای آیت الله این مساوی بااز بین رفتن انسانیّت است!
از این رو است که حضرت ایت الله بدون هیچ پرده پوشی ایراد فشار بر بهاییان و اجبار ایشان به اسلام آوردن را راه حلّ مشکل می دانند واعلام می کنند که " باید به آن‌ها فشار بیاید تا وادار به تحقیق شوند، ما معتقدیم اسلام فطری است، بیایند فکر کنند." آیت الله گرامی در اینجا بطلان تمام ادعاهای اهل قدرت در ایران اسلامی را مبنی بر آن که آزار بهاییان در ایران واقعیت ندارد، و هیچ کس به صرف بهایی بودن تحت فشار قرار نمی گیرد، اثبات ، و انگیزه های آن را هم افشا میکنند.

آنچه ایشان دربارۀ "حق خدا" و این که اگر به بهاییان حقوق شهروندی داده شود، این "ظلم به خدا" است، گفته اند دارای اشکالات عمیق اعتقادی و کلامی است، که آن را به اهلش وا میگذارم.

با همۀ آن چه گفته شد، این نکته را نباید از نظر دور داشت که آیت الله گرامی بسیار صادقانه تر از همکارانشان در بارۀ بهاییان صحبت کرده اند. بر خلاف دیگران که سالهاست میکوشند آزار بهاییان را به دلایل ساختگی و موهوم سیاسی نسبت دهند، ایشان رسا و گویا پرده از انگیزه این آزارها برداشته اند، بی هیچ پیرایه دروغ. از این نظرشایسته تحسین اند.